باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

باربدی عاشق گلابی

باربد پسرم هرچی مامان بابا می خورن دوست داره یکی از میوه های مورد علاقه باربد پسرم گلابی. باربد پسرم همه گلابی رو تند تند و بدون اصرار مامانی می خوره نوش جونت باربدی باربدی دیگه عاشق سیب زمینی هست اون هم از نوع سرخ کردش نوش جونت باربد جونم باربدی عاشق بسکویت حیونی که مامانی براش می خره نوش جونت عزیزم مامانی عاشق گلابی خوردنت هست عزیزم عاشق سیب گاز زدنت عزیزم بوس بوس دوست دارم پسرم
13 مهر 1390

باربد و تارا

امروز عصر رفتیم خونه تارا اینها خیلی بهم خوش گذشت به همه چیز خونشون که برام جدید بود دست زدم و همه چیز رو دست کاری کردم  خیلی حال داد تازه ٥ انگشتی رفتم تو تلوزیونشون خیلی حال داد تازه جای انگشتام رو صفحه اون موند  مامانی کلی خجالت کشید هاهاها بعدش هم رفتم سراغ اسباب بازی های تارا همه رو بهم ریختم بعد رفتم سراغ خود تارا که دو ماه از من بزرگ تره و تازگی راه می ره من هم ازش آویزون می شدم که بلند شم ولی اون می افتاد هاهاهاها بعد اون منو ناز کرد من هم بلوزشو کشیدم هاهاها بعد رفتم سراغ هندونه که گذاشته بودن دم در آشپزخونه من بهش حمله کردم ولی مامانی زودتر خودشو رسوند خلاصه کلی بهم خوش گذشت. یک روز خوب خونه تارا اینها ( بی چاره مامانم ه...
13 مهر 1390

باربد 13 ماهه شیرین زبون شده کلی

باربد پسر کلی شیرین زبون شده . تکیه کلام باربد  آقا  هر چی می خواد بگه با انگشت اشاره می کنه و با هیجان می گه آقا. هر روز عصر کارتون ململ می بینه و بهش می گم بگو ململ می گه مل مل مامان عاشقته پسر خوشگلم. بهش می گم پسرم نانای کن بعد می گه نانا و با ناز شروع می کنه به نانای کردن  الهی مامان قربون شیرین زبونیت بشه عسلم. مامان بابا گفتش که همه رو کشته هفته گذشته باربد پسر با مامان بابا رفته بود درکه که نهار بخوره یک ریز می گفت آبه آبه هرچی بهش آب می دادیم نمی خورد خلاصه بعد کلی سر کله زدن فهمیدم که داره به ما آب رودخونه درکه که پایین تخت رستوران بود رو نشون می ده الهی مامان قربون شیطونی تو ...
13 مهر 1390